کاش نیرویی برای جنگیدن باقی مانده بود، جنگیدن برای بدست آوردن. حال سرباز خسته و هراسانی را دارم که در میدان جنگ خودش را باخته. سلاح خود را زمین گذاشته و چشم به دالان منتهی به سنگر دوخته، منتظرم تا دشمن پدیدار شود و فقط یک گلوله ... کافیست!
+تاریخ دوشنبه 99/4/2ساعت 10:45 عصر نویسنده ره گذر
|
نظر
روزهایی را میبینی، باورنکردنی.با کسانی آشنا میشوی که کاش نمیشدی و با کسانی روبرو میشوی که آرزو میکردی کاش زودتر دیده بودی.زندگی جاریست ، خوب زندگی کنیم.ثانیه ها برنمیگردند و ما مسئول تصمیمات خویشیم.
اینجا مینویسم، هر وقت فرصتی داشته باشم. ازینکه اثری از خودم توی این دنیا به جا بذارم حس خوبی میکنم ، 14 سال از اولین پست اینجا میگذره ، قطعا من آدمِ اولین پستم نیستم